لشکر خوبان
نام کتاب: لشکر خوبان
خاطرات: مهدیقلی رضایی
نگارنده: معصومه سپهری
انتشارات: سوره مهر
تعداد صفحات: ۸۰۸ صفحه
رده سنی: نوجوان به بالا
جملات برگزیده از کتاب: جهان سیاه شد. چیزی نمی دیدم. خاک سرد بود ؛ ولی هنوز داشتم می شنیدم و حس می کردم. زمین می لرزید و بچه ها همدیگر و مرا صدا می زدند. ناگهان سکوت شد. خودم را تنهای تنها در جای کاملاً تاریکی احساس می کردم ؛ جایی که نه صدا داشت ، نه نور ، نه انفجار ، نه پدافند ، نه هواپیما و نه... یک محیط بسته بود که فشارم می داد. دنبال روشنی بودم:" یعنی مرده ام؟! پس چرا همه جا تاریکه... مگه شهید به روشنایی نمی رسه؟" منتظر کسی بودم که فکر می کردم به زودی خواهد آمد و مژده خواهد داد و مرا با خود خواهد برد. به آنچه از احادیث خوانده و فهمیده بودم ، فکر می کردم. هیچ وقت به آن شدت منتظر و مشتاق یک ذره نور نبودم. در آن حال تنهایی و بیخودی ، دستی را روی دستم حس کردم. دست نوازشم می کرد و تکانم می داد. به تدریج صدا هایی هم وارد جهان سیاه شده بود ؛ صداهای عجیب و غریب ، کلفت و بلند که گاه شبیه گریه بود. سعی کردم دستی را که دستم را در خود داشت ، فشار بدهم.
خلاصه موضوعی کتاب: لشکر خوبان ، داستان مردی است که از سال ۶۰ در جبهه و در لشکر عاشورا بوده و چندین بار مجروح شده است. این دلاور مرد در عملیات هایی نظیر بدر ، فتح المبین ، مسلم بن عقیل ، والفجر مقدماتی و ۱ و ۸ ، کربلای ۴ و ۵ ، بیت المقدس ۲ و ۳ و مرصاد حضور داشت. او قهرمان غواصی در آبهای اروند و کارون بود. همچنین از نیرو های زبده اطلاعاتی لشکر عاشورا بود که چند راهکار مهم و حیاتی را کشف کرد. او پس از سال های جنگ ، دردها و رنج های زیادی کشیده و می کشد و هنوز در آرزوی شهادت می سوزد.